محمد رمضانی
ـ رمان یه مرد تلاشگر رو بنویس! مردی که نمونهی تلاش و کوششه.
این را ناشرم گفت و شش ماه وقت داد تا بنویسم؛ اما من فردای آن روز رمان را برایش بردم.
ناشرم ورق کاغذ را برگرداند و گفت: «اینطوری نه! بیشتر تلاش کن! من ازت رمان خواستم. تو دستکم باید ششصد صفحه بنویسی.»
باز شش ماه وقت داد. آن شب نوشتم...
"مرد به دنیا آمد..."
سیصد صفحه را رد کردم و در صفحهی 301 نوشتم...
"بسیار تلاش کرد"
باز هم سیصد صفحه رد کردم و در صفحهی ششصد نوشتم...
"و آخر سر مرد"
حالا رمان حاضر است. نمیدانم ناشرم آن را قبول خواهد کرد یا نه؛ اما خودم خیلی دوستش دارم!
ارسال نظر در مورد این مقاله