پس مبارک است!


سیدمهدی هاشمی

یادم نیست آقای سردبیر گفت «بهاریه» بنویس یا «خاطره‌ی نوروزی»؛ ولی یادم است که با مهربانی گفت: «همه نوشته‌اند، شما هم بنویس و تا فردا بیاور و...»

منم که حساس! دستم به قلم نمی‌رود با عجله چیزی بنویسم؛ مبادا نوشته‌ام ناپخته باشد و وقت شما گرفته شود!

برای همین (الآن که ساعت یک بامداد است) بخشی از یک متن بهاری انتخاب کرده‌ام که زنده‌یاد «قیصر امین‌پور» در مجله‌ی «سروش نوجوان» نوشته بود و ما در نوجوانی خوانده و لذت برده بودیم:

...

شاید هم علتِ تکراری‌دیدنِ بهار، تکراری‌بودنِ خود ما باشد! شاید خود ما دچار بیماری همه‌گیرِ تکرار شده‌ایم که همه‌چیز را تکراری می‌بینیم! شاید تنها باید غبار عادت را از مسیر تماشا زدود! اما راستی که چه کار دشواری است، خانه‌تکانی!

به قول سهراب سپهری:

چشم‌ها را باید شست

جور دیگر باید دید...

اگر چنین شد، دیگر نیازی نیست منتظر بمانیم که سالی برود و بهاری بیاید تا ما باز نوروزی و روز نویی ببینیم و به هم تبریک بگوییم. چرا ما بمانیم تا نوروزی بیاید و روز ما را نو کند؟ چرا ما بمانیم تا عیدی بیاید و ایام ما را مبارک کند؟

به قول شمس تبریزی:

ایام می‌آید تا به شما مبارک شود

ایام را مبارک باد، از شما!

مبارک، شمایید!

پس شاید بهتر است به جای این‌که عید را به شما تبریک بگوییم، شما را به عید تبریک بگوییم!

پس مبارک است!*

CAPTCHA Image