ساحل و بطری‌های خالی

10.22081/hk.2018.22737

ساحل و بطری‌های خالی


سعیده موسوی‌زاده

 

● کفشم روی چمن‌ها راه رفت و سبز شد، چه‌طور خون آن‌ها را به گردن گرفت!

 ● جایی که رود زندگی می‌کند رودخانه است، آن‌جا که می‌میرد، کویر.

 ● ابر، آسمان دودی را شست و روی رنگین‌کمان پهن کرد.

 ● دود را از هر طرف بخوانی دود است؛ اما رود را که برعکس کنی، دور می‌شود.

 ● یک پرتقال روی میز بود، شاید میز به جنگل فکر کرده بود.

 ● نیمکت به باران فکر کرد، شاخه داد، جوانه زد.

● رفتگر به درخت‌ها شب بخیر گفت، درخت‌ها هوای تازه به او هدیه دادند.

 ● هرچه می‌گذرد دریاچه‌ها بانمک‌تر می‌شوند و کوچک‌تر.

 ● دریا برای ساحل گوش‌ماهی آورد، ساحل بطری‌های خالی را به او داد.

 ● دریا پر از بطری‌های خالی‌ای بود که هیچ نامه‌ای را به هیچ‌ جا نمی‌بردند.

 

فهرست مطالب

CAPTCHA Image