سکانس انقلاب

10.22081/hk.2018.22734

سکانس انقلاب


سیامک احمدی

 

به دور و بر نگاهی انداختم. هیچ‌کس داخل کوچه رفت‌وآمد نمی‌کرد. اعلامیه‌های امام خمینی را از کیفم بیرون آوردم و در حالی که مراقب اطراف بودم، آن‌ها را هر چند قدم به دیوار می‌چسباندم. از انجام دادن این کار حس خوبی داشتم.

مشغول چسباندن آخرین ورق‌های اعلامیه بودم که اتومبیلی داخل کوچه پیچید و با سرعت به سمت من حرکت کرد. من هم بلافاصله شروع به دویدن کردم. صدای شلیک یک گلوله در گوشم پیچید. با شنیدن صدای شلیک گلوله‌ی دوم نقش بر زمین شدم. در همین لحظه صدایی از داخل بلندگو در گوشم پیچید.

 

- کات ... آفرین پسر! خیلی خوب بود.

 

فهرست مطالب

CAPTCHA Image