نسل آشغال‌ساز (ص 33)

10.22081/hk.2017.22659

نسل آشغال‌ساز (ص 33)


علیرضا لبش

 

پخمه و نخبه دو هم‌کلاسی هستند. آن‌ها همراه با بقیه‌ی هم‌کلاسی‌ها به اردو رفته‌اند. پخمه و نخبه کنار یک رودخانه نشسته‌اند. پخمه مقدار زیادی خوراکی با خود آورده، که می‌خورد و آشغال و پلاستیک آن را داخل آب می‌اندازد.

نخبه: «این‌قدر آشغال توی محیط زیست نریز.»

پخمه: «این‌جا که محیط زیست ما نیست.»

نخبه: «پس چیه؟»

پخمه: «محیط زیست ماهی‌ها. من هیچ‌وقت توی محیط زیست خودمون آشغال نمی‌ریزم، ولی محیط زیست ماهی‌ها ربطی به من نداره.»

نخبه: «نابغه همه‌جای زمین، محیط زیست ماست.»

پخمه: «حالا چی شده مگه؟ تجزیه می‌شه از بین می‌ره.»

نخبه: «می‌دونی چند سال طول می‌کشه تا پلاستیک تجزیه بشه؟»

پخمه: «نه. وقت نکردم حساب کنم. چند سال؟»

نخبه: «چهارصد تا پانصد سال.»

پخمه: «اوه. آن‌قدر شلوغش کردی که فکر کردم میلیون‌ها سال طول می‌کشه. این‌که چیزی نیست. چشم روی هم بذاری رفته.»

نخبه: «می‌دونی سال یعنی چه؟ می‌دونی متوسط عمر آدما چند ساله؟»

پخمه: «نه! برای چی باید این همه اطلاعات رو حفظ کنم؟ دوباره امتحان ریاضی داریم؟»

نخبه: «متوسط عمر آدم در جهان 78 ساله که توی کشور ما از این هم کم‌تره، یعنی 71 سال. حالا پانصد رو تقسیم بر 71 کن. ببین چند نسل بعد از تو این آشغالایی که توی محیط زیست می‌ریزی، باقی می‌مونه.»

پخمه بلند می‌شود و لباس‌هایش را درمی‌آورد.

نخبه: «چی کار داری می‌کنی؟»

پخمه: «هیچی! دیدم اگه همین الآن بپرم توی آب و آشغالام رو جمع کنم راحت‌ترم تا به این سؤال‌های ریاضی تو جواب بدم.»

 

فهرست مطالب

CAPTCHA Image